{گناهکار}💜🤍 pat 20:
دیانا:خواستم بلندشم برم بالا که ارسلان مچ دستمو گرفت
نرو،
آروم نشستم ارسلان بسه دیگه من برم جوری منو نگاه میکنه.شایان که دیگه تحمل ندارم،
ارسلان: من هستم،نترس محکم بغلش کردم
اع،ارسلان
مانتو بپوش و کنار وایسا هیچی نمیشه
بیا پوشیدم کنار ارسلان نشستم،
میگم این دختر واسه تو آورده،
اره
ایش نگاه نگاه،از من زشتن،باز من نچرالم
اعتماد به نفست بالاست
هه،چی فکر کردی،هنوز یه سوال نپرسیدم
چی،
سارا کیه؟
یکم مکث کردم،دوست دختر قبلیم
اها،بعد چندتا داشتی
یکییی،
چرا ولش کردی
واسه اینکه با عث شد من یتیم بشم
نمیفهمم ،خومو تو بغلش بیشتر جا کردم تا شاید حرف،بزنه،خب
اون خواهرمه
چیییییییی؟
شایان»چیشده عشقایمن ارسلان باز چیکار کردی دیانا خانومو رنجوندی
آروم دیانا
ام ببخشید،اقا شایان،همینجور داد زدم و برگشتم،سمت،،
ارسلان میشه بقیش بگی،یعنی چی خواهرته،
یعنی دختر زن دوم بابامه ۱۲تا بچه هست،
اع،
اون بخاطر اون زن مامانمو ول کرد مامانم انقدر حرص خورد تا دق کرد،
یه آدم کثیف بود،واسه همون میخوام از دخترانش یکی یکی انتقام بگیرم،هستی
از حرف ارسلان دهنم باز شده بود، هستممو،
تا آخرش
هوم ارباب من به شما کمک میکنم،،،
از این به بعد منو ارباب صدا نکن و به جاینکن
باشع،
نیکااااا،
بلع،اقا
گوشی دیانا بیار
چرا گوشی منو بیاره،
وایسا
بفرمایید آقا
خب،برو شربت آوردی بله رو میز هستش،
خب باشه،شایان شروع به خوردن کنید،کاری با دیانا هم نداشته باش
باشع،دخترا شربت،
،،ممنون
دیانا،ارسلان چرا گوشی دادای دست من
شماره سیو کن
باشه،تو پیامک هات اومده
ها دیدم بعد،
خب باهاش،،سرگرم شو
همین
اره
اع
چیه،
کاشکی نت داشتم
داری
از کجا
امروز صبح ۱۰۰گیگ ریختم به حسابت
واییی،،یی از لپش بوسش کردم
مرسی
😊😊😊🥺
داشتم میرفتم تو اینستا میگشتم ،که ارسلان،باز سر شو گذاشت روشونم،دو دستشو انداخت دو کمرم،
پس واسه خوابت میخواستی
از صبح رفتم خرید خسته شدم بخاط تو بود،
باشه بابا،بخواب،
بعد یک ساعت خسته شدم کنار ارسلان خوابیدم ،
شایان:بریم دخترا،.
اووو،خوابن این دو زوج عاشق
بریم نیکا
بلع،
به ارسلان بگو ما رفتیم
باشه،اه،بری برنگردی،
برگشتم که دیدم ارسلان دیانا بغل هم خوابیددن
هوا داشت سرد میشد ارسلان بیدار کردم،
چیه نیکا
آقا شایان رفت،
خب،سرده برین داخل،
باشه،از زیر پای دیانا و دستمو انداختم دور کمرش و بغلش کردم،
نیکااا،
بلع،
مانتو بنداز روش
چشم،بفرمایید
خب بریم
وای داشتم از ذوق میمردم هر کار میکنم تا ارسلان دیاناااا بهم برسن،
آروم دیانا گذاشتم رو مبل خودم تیشرت از تو اتاق برداشتم . پوشیدم کنار دیانا نشستم به صورتش خیره شدم،
چرا برام مهمه،نکنه عاشقش بشم نه ارسلان حق نداری ولیی
آقا
اع،نیکا صد بار گفتم یکدفعه نیا
چشم،میگم منم کمک میکنم بهتون
درمورد،
ام،قضیه،ماردتون و دخترش
اها،باشع،راستی یادم رفت از بچه بپرس جایی تو تهران خونه فامیل با دوست هست برن
واسه چی میخواین مارو بندازید بیرون،
نه مرخصی،یه روز برین بیان فقط وای بحالتون اگه،نیان خودم میام میل متون
وایییی،مرسی آقا دلم برای مادرم تنگ شده.
برو
بچه ها،به عسل و مریم بقیه گفتم،
بریم
ارههههه،
خب پس آماده شین،.
باشععع
آقا ما داریم بریم
برین،فقط فردا هشت شب خونه باشین
چشم،
یه لحظه
چی شده،
از لپ دیانا بوسش کردم،اذباب مواظب باشید،
باشه،برو،🙂
مرسی،
نیکاشون ررفتن،خداخافظ
دیانا :چشامو باز کردم که دیدم،،،،،،،،،،،،
ارسلان: بیدار شدی
خب خب ساعت یازده و نیم پارت گذاشتم دوستان تونستم همینقدر بنویسم،
لایک کامنت فراموش نکنید،
بوسسسییییییی،
نرو،
آروم نشستم ارسلان بسه دیگه من برم جوری منو نگاه میکنه.شایان که دیگه تحمل ندارم،
ارسلان: من هستم،نترس محکم بغلش کردم
اع،ارسلان
مانتو بپوش و کنار وایسا هیچی نمیشه
بیا پوشیدم کنار ارسلان نشستم،
میگم این دختر واسه تو آورده،
اره
ایش نگاه نگاه،از من زشتن،باز من نچرالم
اعتماد به نفست بالاست
هه،چی فکر کردی،هنوز یه سوال نپرسیدم
چی،
سارا کیه؟
یکم مکث کردم،دوست دختر قبلیم
اها،بعد چندتا داشتی
یکییی،
چرا ولش کردی
واسه اینکه با عث شد من یتیم بشم
نمیفهمم ،خومو تو بغلش بیشتر جا کردم تا شاید حرف،بزنه،خب
اون خواهرمه
چیییییییی؟
شایان»چیشده عشقایمن ارسلان باز چیکار کردی دیانا خانومو رنجوندی
آروم دیانا
ام ببخشید،اقا شایان،همینجور داد زدم و برگشتم،سمت،،
ارسلان میشه بقیش بگی،یعنی چی خواهرته،
یعنی دختر زن دوم بابامه ۱۲تا بچه هست،
اع،
اون بخاطر اون زن مامانمو ول کرد مامانم انقدر حرص خورد تا دق کرد،
یه آدم کثیف بود،واسه همون میخوام از دخترانش یکی یکی انتقام بگیرم،هستی
از حرف ارسلان دهنم باز شده بود، هستممو،
تا آخرش
هوم ارباب من به شما کمک میکنم،،،
از این به بعد منو ارباب صدا نکن و به جاینکن
باشع،
نیکااااا،
بلع،اقا
گوشی دیانا بیار
چرا گوشی منو بیاره،
وایسا
بفرمایید آقا
خب،برو شربت آوردی بله رو میز هستش،
خب باشه،شایان شروع به خوردن کنید،کاری با دیانا هم نداشته باش
باشع،دخترا شربت،
،،ممنون
دیانا،ارسلان چرا گوشی دادای دست من
شماره سیو کن
باشه،تو پیامک هات اومده
ها دیدم بعد،
خب باهاش،،سرگرم شو
همین
اره
اع
چیه،
کاشکی نت داشتم
داری
از کجا
امروز صبح ۱۰۰گیگ ریختم به حسابت
واییی،،یی از لپش بوسش کردم
مرسی
😊😊😊🥺
داشتم میرفتم تو اینستا میگشتم ،که ارسلان،باز سر شو گذاشت روشونم،دو دستشو انداخت دو کمرم،
پس واسه خوابت میخواستی
از صبح رفتم خرید خسته شدم بخاط تو بود،
باشه بابا،بخواب،
بعد یک ساعت خسته شدم کنار ارسلان خوابیدم ،
شایان:بریم دخترا،.
اووو،خوابن این دو زوج عاشق
بریم نیکا
بلع،
به ارسلان بگو ما رفتیم
باشه،اه،بری برنگردی،
برگشتم که دیدم ارسلان دیانا بغل هم خوابیددن
هوا داشت سرد میشد ارسلان بیدار کردم،
چیه نیکا
آقا شایان رفت،
خب،سرده برین داخل،
باشه،از زیر پای دیانا و دستمو انداختم دور کمرش و بغلش کردم،
نیکااا،
بلع،
مانتو بنداز روش
چشم،بفرمایید
خب بریم
وای داشتم از ذوق میمردم هر کار میکنم تا ارسلان دیاناااا بهم برسن،
آروم دیانا گذاشتم رو مبل خودم تیشرت از تو اتاق برداشتم . پوشیدم کنار دیانا نشستم به صورتش خیره شدم،
چرا برام مهمه،نکنه عاشقش بشم نه ارسلان حق نداری ولیی
آقا
اع،نیکا صد بار گفتم یکدفعه نیا
چشم،میگم منم کمک میکنم بهتون
درمورد،
ام،قضیه،ماردتون و دخترش
اها،باشع،راستی یادم رفت از بچه بپرس جایی تو تهران خونه فامیل با دوست هست برن
واسه چی میخواین مارو بندازید بیرون،
نه مرخصی،یه روز برین بیان فقط وای بحالتون اگه،نیان خودم میام میل متون
وایییی،مرسی آقا دلم برای مادرم تنگ شده.
برو
بچه ها،به عسل و مریم بقیه گفتم،
بریم
ارههههه،
خب پس آماده شین،.
باشععع
آقا ما داریم بریم
برین،فقط فردا هشت شب خونه باشین
چشم،
یه لحظه
چی شده،
از لپ دیانا بوسش کردم،اذباب مواظب باشید،
باشه،برو،🙂
مرسی،
نیکاشون ررفتن،خداخافظ
دیانا :چشامو باز کردم که دیدم،،،،،،،،،،،،
ارسلان: بیدار شدی
خب خب ساعت یازده و نیم پارت گذاشتم دوستان تونستم همینقدر بنویسم،
لایک کامنت فراموش نکنید،
بوسسسییییییی،
۱۸۶.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.